-
سکوت
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1388 20:18
و هنگامی که تو را در آغوش گرفتم و دستهایم را بروی دستهای ظریفت فشردم از خنک شدن دستهایم پنداشتم که تمام انرژی نهفته در اعماق وجودم در وجود توست حسی مانند رهایی و خلاصی از تمام غمهایی که مرا در بر گرفته بود سکوت ... و تو بی هیچ قید و بندی، بی هیچ شرط و منتی آنها را در درون سینه پر از درد خود جای دادی سکوت ... فاصله بین...
-
صحبتی با خدام
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1388 20:17
اینقدر زمان زود می گذره که گذشت روزها رو هم حتی نمی تونی حس کنی فقط خود خدا می تونه بفهمه که من چِم شده چرا اینقدر تغییر؟ و مهمتر از اون اینکه این تغییرات برام لذت بخشه ولی اینقدر ایمانم کم شده که حتی حاضر نیستم عوضشون کنم خدایا ازت خواهشی دارم با تمام بدیها و تمام گناههایی که مرتکب شدم نمی خوام جزو اون دسته از...
-
تست
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1388 20:03
هشتم ماه فوریه بود ساعت حدود ۱۲ که سر کلاس شیمی نشسته بودم و معلم داشت از بچه ها امتحان بین ترم می گرفت معلممون تمام اطلاعات ریما رو ازش گرفت دفترچه ای که زیر دستش بود و توسط اون ریما مطالبش رو می نوشت ریما ی بیچاره تمام سعیش رو می کرد که یه چیزی از اطلاعات خودش بنویسه فکر کنم اون شب از چشم درد خوابش نبرد فکر نمی کردم...
-
من کی هستم
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 07:42
جالبه .... از وقتی که فهمیدم می تونم ذهنمو بنویسم و با این کار افکارم خلوت تر میشه واسم یه کار تازه و جدید شده . البته ناگفته نمونه برام لذت بخش هم هست با اینکه فکر می کردم جنبه بالایی تو کارها دارم ولی توی این یه مورد مثل اینکه اینطور نیست . همیشه این سئوال که از خودم می پرسیدم کی ام و جوابی براش ندارم ، آزارم میده ....
-
او چیزی نمی گوید
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1388 15:40
نمی دانم او کیست نمی دانم چه می خواهد نمی دانم چه می کند و چه خواهد کرد انگار خودش هم نمی داند چهره اش آشناست گویی مدتهاست که او را می شناسم ولی هرچه می اندیشم به یاد نمی آورم کجا او را دیده ام می خواهم با او سخن گویم ولی نمی توانم سعی می کنم انگار صدایم را نمی شنود او فقط مات و مبهوت از پشت شیشه ای مرا نگاه می کند...
-
آغاز
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1388 13:24
بدین گونه ورود خود را به وبلاگستان اعلام می کنم کــاش در دهــکــده عـشــق فراوانــی بود تـــوی بـــازار صـداقــت کـمـی ارزانـی بـود کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم مـخــتــصــر بود ولـی سـاده و پـنهانی بود