یک بهمنی اصیل

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

یک بهمنی اصیل

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

خراب شد...

می خواهم بگریم 

می خواهم به اندازه 25 سال فریاد بزنم 

بخاطر امیدهایی که ناامید شد و ناامید کرد امیدم را 

و بخاطر تمام انرژی از دست رفته ام 

خدایا، این در حالی بود که همه عزیزانم بخاطر من به پابوست رفته بودند 

دعاها برایم خواندند و نذرها برایم گرفتند 

حکمتش چه بود که توان فهمیدنش را ندارم؟ 

مردود شدم در امتحانی که امتحان زندگی آینده ام بود 

خدایا، قدرتی می خواهم که بتوانم تغییر دهم آنچه که قابل تغییر است 

و ذهنی می خواهم تا بتوانم درک کنم آنچه را که قابل تغییر نیست 

هدفی بود که باید بسویش می رفتم و بهر شکل باید آن را بدست میاوردم 

پس چرا در راه رسیدن به آن، هنگامی که همه چیز بنظر خوب پیش می رفت از دستش دادم؟  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دیگه حسابم با خودمم صاف نمیشه...