یک بهمنی اصیل

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

یک بهمنی اصیل

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

بی سایه تر ز خویش، حضوری ندیده ام حق دارد آفتاب قبولم نمی کند

شروع کردم به حرف زدن در مورد چیزایی که دوباره پشیمون شدم بخاطر گفتنشون ...

دوباره زیادی حرف زدم ....

آخه دلم خیلی پر بود .

در واقع باید بگم ذهنم خیلی پر بود ...

پر از کلی فکر و تصمیم که باید گرفته می شد ...

و همونطور که حدس می زدم باید خودم به تنهایی انجامشون می دادم ..

چون هیچ کس نمی تونست کمکم کنه، در واقع کسی نبود ، اونی ام که بود نتونست ..

خیلی سخت بود ، حتی حاضر نبودم دوست هامو ببینم ..

چون اینقدر ناراحت و کلافه بودم که نمی خواستم اونا رو هم ناراحت کنم .

هر چند که آخر سر قبول به پذیرش یکیشون کردم ، که هنوزم نمی دونم کارم درست بود یا نه !

ولی بازم به نتیجه ایی نرسیدم ...

چون خیلی بیشتر از اونی که فکر می کردم سخت بود .

برای چندمین بار تنهایی و احساس کردم ...

گاهی چند قطره اشک از گوشه چشمام ، پایین می اومد ولی دیگه سبکم نمی کرد ..

تو این موضوع ، که هر چی در موردش فکر کردم هیچ راهی واسش پیدا نکردم ، دنبال راه فرارم با اینکه همیشه می گم باید مبارزه کرد ...

ساده دل

می دونی دلم ؟!!

گاهی دلم می سوزه برای خودم !

ای دل ساده که سالهاست با منی و هنوز به ساده بودنت ادامه می دی ، چون همه را مثل خودت مهربون ، یکرنگ و قابل اعتماد می بینی . ولی تا کی ؟!

آری ، حقیقت این است که تو باید تنها باشی .

پس ای دل مهربون و ساده من تنها باش ، زیرا که هیچ گاه نمی توانی جز این باشی .

و دگر غمگین مباش زین تنهایی ....

چون تو بودی که از پرنده و پرواز هزار بار گفتی ..

این تو بودی که افق را در پهنای آسمان بی کران نشان دادی و گفتی ، آنجا خانه توست ، پس برو ...

تو بودی که گفتی اعتماد کن این قابل اعتماد است ..

تو نگفتی که این همانی است که پی اش بودم ؟!!   آری تو گفتی .!  

این همانی است که می فهمد و می ماند ، پس چرا نفهمید و نماند ؟! 

ای دلم اشک بریز که شاید تنها راه رهایی باشد .

پس دلم بشکن ، که گر ارزشی بود ، شکستن نبود ....

زندگی هیچ گاه آنگونه که تو می خواهی رقم نخواهد خورد ....

یکی می گفت : که این نیز بگذرد ...

او راست می گفت ، این نیز می گذرد ... ولی بهایش چه می شود ؟!!












تنها یکنفر بود که می فهمید و نفهمیدمش .........

پایان

یک پایان تلخ                  بهتر از یک تلخی بدون پایانِ