یک بهمنی اصیل

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

یک بهمنی اصیل

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

یکی بود یکی نبود

یکی بود وقتی که بود با وجودش دیگه تنهایی نبود .

همه جا گرم بود ، آفتابی بود .

گوش می داد به هر چیزی که بود ...

می خواندم برایش ، از بهار ، خورشید ، از خواب ، از سکوت ، از دلِ تنگم .

تا که بود همه جا سبز بود ، آبی بود .

دیگه اندوه معنایی نداشت ، دیگه غمگینی نبود .

یکی بود که بودنش کافی نبود ، ولی این اون نبود .

اون دیگه رفت ، دیگه شد یکی نبود .

سرد شد همه جا وقتی که رفت .

آسمون ابری شد ، بارون زمستونی شد .

زرد شد وقتی که رفت .

حالا اون رفت و منهم فهمیدم که چه بود ، یکی بود   یکی نبود .

نظرات 1 + ارسال نظر
... دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:23 ب.ظ

یکی بود
یکی که می خواست حالا حالاها باشه
اما یه روز دیگه نخواستیش
حالا داره کم کم یکی "نبود" میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد