یک بهمنی اصیل

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

یک بهمنی اصیل

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

ساده دل

می دونی دلم ؟!!

گاهی دلم می سوزه برای خودم !

ای دل ساده که سالهاست با منی و هنوز به ساده بودنت ادامه می دی ، چون همه را مثل خودت مهربون ، یکرنگ و قابل اعتماد می بینی . ولی تا کی ؟!

آری ، حقیقت این است که تو باید تنها باشی .

پس ای دل مهربون و ساده من تنها باش ، زیرا که هیچ گاه نمی توانی جز این باشی .

و دگر غمگین مباش زین تنهایی ....

چون تو بودی که از پرنده و پرواز هزار بار گفتی ..

این تو بودی که افق را در پهنای آسمان بی کران نشان دادی و گفتی ، آنجا خانه توست ، پس برو ...

تو بودی که گفتی اعتماد کن این قابل اعتماد است ..

تو نگفتی که این همانی است که پی اش بودم ؟!!   آری تو گفتی .!  

این همانی است که می فهمد و می ماند ، پس چرا نفهمید و نماند ؟! 

ای دلم اشک بریز که شاید تنها راه رهایی باشد .

پس دلم بشکن ، که گر ارزشی بود ، شکستن نبود ....

زندگی هیچ گاه آنگونه که تو می خواهی رقم نخواهد خورد ....

یکی می گفت : که این نیز بگذرد ...

او راست می گفت ، این نیز می گذرد ... ولی بهایش چه می شود ؟!!












تنها یکنفر بود که می فهمید و نفهمیدمش .........

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد