یک بهمنی اصیل

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

یک بهمنی اصیل

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

صحبتی با خدام

اینقدر زمان زود می گذره که گذشت روزها رو هم حتی نمی تونی حس کنی 

فقط خود خدا می تونه بفهمه که من چِم شده  

چرا اینقدر تغییر؟ 

و مهمتر از اون اینکه این تغییرات برام لذت بخشه ولی اینقدر ایمانم کم شده که حتی حاضر نیستم عوضشون کنم 

خدایا ازت خواهشی دارم 

با تمام بدیها و تمام گناههایی که مرتکب شدم 

نمی خوام جزو اون دسته از آدمهایی باشم که روی از آنها برگردوندی 

عاجزانه خواهش می کنم 

ایّاک نعبدُ و ایّاک نستعین 

خیلی ترسیدم... 

خیلی نگرانم... کمکم کن 

مدام این حرفها رو می زنم 

دست یاری می خوام، اما دستم رو دراز نمی کنم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد