یک بهمنی اصیل

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

یک بهمنی اصیل

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

من کی هستم

جالبه .... 

از وقتی که فهمیدم می تونم ذهنمو بنویسم و با این کار افکارم خلوت تر میشه واسم یه کار تازه و جدید شده . 

البته ناگفته نمونه برام لذت بخش هم هست 

با اینکه فکر می کردم جنبه بالایی تو کارها دارم ولی توی این یه مورد مثل اینکه اینطور نیست . 

همیشه این سئوال که از خودم می پرسیدم کی ام و جوابی براش ندارم ، آزارم میده .   

مثل یه بازی یا یه معماء پیچیده می مونه که همیشه وسطش خسته می شم و چون می خواهم ازش فرار کنم دیگه ادامه نمی دم و سرمو به موضوعات دیگه مشغول می کنم . 

من کی هستم ؟ یه موجود سرکش ‌، یا یه موجودی که قوه تفکر و تحلیل داره و می تونه با اراده ، تمام کارهاشو مدیریت کنه .  

شاید یه زمانی می تونستم تمام کارها رو به بهترین نحو ممکن انجام بدم ، اراده قوی و ایمان محکمی داشتم  

ولی نمیدانم از کجا و چطور پایه های سست و بی عنصر در من جا باز کرده و مسیر زندگی رو که قبلاً عوض شده بود دوباره تغییر داد و الان مثل سیلی که به من زده و داره همه چیزو با خودش می بره به جایی که خودش می خواهد . 

و من مانند خوشه ی گندم زرد ، در میان این آبها غوطه ور شده و هیچ تلاشی برای رهایی نمی کنم و فقط منتظر هستم تا ببینم کجاست انتهای مسیر . 

به خشکی باز میگردم یا دوباره به دریاچه یا دریایی که شروع یک ماجراست .  

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:57 ق.ظ

گاهی آدم دوست داره حرف بزنه
اما نمی تونه جملاتش رو به زبون بیاره
اینجور وقتها نوشتن بهترین کاره

گاهی دوست داری حرفهات مخاطب داشته باشن
اما نگاه کردن توی چشمای یه آدم دیگه و گفتن حرفهای دل عذاب میشه
اینجور وقتها منتشر کردن نوشته ها خوب جواب میده

می خوام بگم از کسی که قلب صاف و ذهن روشنی داره
اصلاً بعید نیست اینجا نوشتن
;)

...

مچکرم هستم از نظرتون و الطافتون نسبت به من .
اگه قسمت شد و دیدمتون حتما یه تشکر ویژه ام ازتون می کنم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد