یک بهمنی اصیل

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

یک بهمنی اصیل

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

حرفهای نگفته شده

بالاخره تموم شد .

حرفهای ۲۵ سال از زندگی

با اینکه کف دست و پاهام خیلی سرد شده بودن ،

بدنم از عرق خیس شده بود

ولی تموم شد .

همه حرفهایی که داشتم و زدم .

حالا دیگه خیالم راحته ، دیگه سبک شدم .

اینقدر خوشحالم که مدام بغضم می گیره ...

یه حسی درونمه که نمی تونم بیانش کنم .

مشغله های فکریم خیلی خیلی کم شدن .

با اینکه جوابی قطعی نگرفتم ولی دیگه تموم شد .

بقیه چیزا دست خدا .









مامان و بابای عزیزم دوستتون دارم ...

الان و برای همیشه  ... بوووووسسسس .

نظرات 2 + ارسال نظر
صابر شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:13 ب.ظ http://ps-neghab.blogsky.com/

وای پسر خیلی سخته گفتنش ولی خوشحالم که خودتو خالی کردی

بهار یکشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ق.ظ http://dardeledokhmalane.blogsky.com

سلام
اومدم پیشت
جرا از خودت دلت گرفته
خواستی تبادل لینک هم می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد