یک بهمنی اصیل

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

یک بهمنی اصیل

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد                  
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد